Hatred Of Calm

Hatred Of Calm

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
Hatred Of Calm

Hatred Of Calm

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

دلتنگی



1. من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

بر درش برگ گلی میکوبم

روی ان با قلم سبز بهار

مینویسم

خانه دوستی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست.



=====



2.  "دلتنگی"

هرگز بهانه خوبی 

برای تکرار یک اشتباه نیست.



=====



3. یه زمانی آدمها دوست داشتن 

که اولین عشق یه نفر باشن

الان باید دعا کنن که آخریش باشن.....


    

=====



4. نمـــــیـدانــــی ،

چه دردی دارد !

وقـــتـی ..

حــــالـم ..

در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …!



=====



5.دلم برای خودم سوخت 

وقتی که 

صورتم کبود شد 

از دست آنهایی که هر روز برای دست های خالیشان به خدا  

التماس می کردم.



=====



6.دختر بچه ای از برادرش پرسید: 


معنی عشق چیست ؟ 


برادرش جواب داد: 


عشق یعنی تو هر روز شکلات من رو     

 

از کوله پشتی مدرسه‌ام بر میداری     

 

و من هر روز بازهم شکلاتم رو همونجا میذارم.



=====


7. زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن.

و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.

نشنید.

فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد.

اما گوش نکرد.

به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ....ستاره ای درخشید.

اما ...... ندید.

فریاد کشید : خدایا! معجزه کن ......نوزادی چشم به جهان گشود.

اما ..... نفهمید.

از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.

محبت و عشق و دوستی ها را دید .

اما همچنان دنبال خوشبختی ......دوید و دوید و دوید

او هیچ درنیافت و دور شد .....دور


=====


8. حکایت ما آدم ها …

حکایت کفشاییه که …

اگه جفت نباشند …

هر کدومشون …

هر چقدر شیک باشند …

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه …

لنگه به لنگه اند …

کاش …

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …

جفت هر کس رو باهاش می آفرید …

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها … 

به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…


=====


9. فقط یه ایرانی میتونه جمله با 19 تا فعل بسازه...

 داشتم

 میرفتم

 دیدم

 گرفت

نشست

 گفتم

 بذار

 بپرسم

 ببینم

 میاد

 نمیاد

 دیدم

 میگه

 نمیخوام

 بیام

 بذار

 برم

بگیرم

 بخوابم...

 نه فاعلی, نه مفعولی, نه قیدی, نه صفتی!

 هنر نزد ایرانیان است وبس  




در انتظار طلوع یاس نرگس




چرا وقتی کاغذ، انگشتمان را می برد، این قدر درد دارد؟

همه این نکته را قبول دارند که وقتی کاغذ، جایی از بدن را می برد، درد آن از زخم ها و خراش های معمولی، بسیار بیشتر است. اما واقعا چرا برش کاغذ این قدر درد دارد؟ 

دلیل اصلی این درد، این است که معمولا شما برش کاغذ را بر روی نوک انگشتان خود تجربه می کنید. نوک انگشتان، نسبت به سایر نقاط بدن، تعداد رشته های عصبی گیرنده ی درد بیشتری دارد. به این رشته های عصبی گیرنده ی درد Nociceptor می گویند. پس تقریبا مشخص شد که چرا درد برش کاغذ بر روی نوک انگشتان، این قدر زیاد دارد. اما چرا باید درد آن از درد برش های دیگر، مثلا برش چاقو بیشتر باشد؟ مگر کاغذ از چاقو هم برنده تر است؟

رابطه ها....

باشــه قبــول ....
رابطــه ها مجــــازی شدن ..
ولی .. ولـی دردهـا که همچنــان حقیقــی
 اند...........!